این جنبش در نقاشی توسط پلگوگن، نقاش، پیکرهساز و چاپگر فرانسوی در سال ۱۸۸۶ میلادی آغاز شد و واکنشی به اهداف طبیعتگرایانه مکتب امپرسیونیسم و اصول رئالیسمی بود که توسط کوربه نقاش فرانسوی و رهبر جنبش رئالیسم فرانسه وضع شد.
کوربه یکی از شخصیتهای پر نفوذ در دنیای هنر سدهی نوزدهم بود و عامل ترغیب هنرمندان سمبولیست در برابر رسوم قراردادی جامعهی صنعتی و تحت سیطرهی طبقهی متوسط بود. آنها معتقد بودند شعار (هنر برای هنر) را به یک آیین و شیوهی زندگی تبدیل کنند. زبان استعاری و استفاده از نمادها باعث میشد این هنر بتواند در به تصویر کشیدن حقایق موفق باشد. این سبک واکنشی در برابر ناتورالیسم و رئالیسم است. اما در کنار آن با ایدهآلیسم هم سر جنگ داشت و مقابله میکرد. آثار این سبک در اصل نوعی واکنش معنویت، تخیل و رویاپردازی هستند که میتوان گفت از قوانین سخت و خشک ایدهآلیسم فاصله میگیرند.
سه هنرمندی که در این سبک تاثیرگذار بودنند؛ پل-ماریورلن، استفان مالارمه و شارل پیر بودلر هستند.
ارزشهای عرفانی سبک رمانتیسم توسط سمبولیسم احیا و زنده شد. این سبک مرزهای روسیه را رد کرد و تا ارمنستان نیز کشیده شد و به مکزیک هم تمایل پیدا کرد. همانگونه که اشاره شد جنبش سمبولیسم از فرانسه آغاز شد اما دیری نپایید که تبدیل شد به یک جنبش هنری آوانگارد که تا سراسر اروپا و آمریکای شمالی گسترش پیدا کرد.
پیکاسو از افرادی بود که با دیدن آثار گوگن، به ستایش آنها پرداخت و بعدتر در آثارش از آن استفاده کرد. نمونههایی از هنر سمبولیستی حاوی اشاراتی به مذهب، معنویتگرایی، جنسیت و جنبههای تاریکتر زندگی بشر بود. آثار سمبولیستی اغلب از تخیل، رویا، مالیخولیا و مرگ میگفت. واکنشی بود به دورهای از تحولات شدید و صنعتی شدن، نارضایتی از جامعه بورژوایی و وسیلهای برای فرار.
یوهانس دوبای معتقد بود: «هنر سمبولیستی تمایل دارد از طریق تصاویر و تجربه فردی یا بهتر بگوییم ناخودآگاه جهان را تعمیم دهد.»
همچنین ایمیدمپسی اعتقاد داشت؛ «سمبولیستها اولین هنرمندانی بودند که اعلام کردند؛ هدف واقعی هنر، دنیای خلق و خو و احساسات است، نه دنیای عینی ظواهر بیرونی.»
سمبولیستها، بهجای توصیف کردن چیزی با جزییات دقیق و واقعی یا بیان کردن حقایق، از استعاره و نمادهای شخصی استفاده کردنند و یک احساس و معنا را برانگیختند. نمادگرایی در چند مرحله واقعیت را رد کرد و به دنیای رویاها، معنویتگرایی و اسطورهشناسی پناه برد. آثار سمبولیستها بارها در گالری ملی اسکاتلند به نمایش گذاشته شدند.
ویژگیهایی که میتواند در هنر سمبولیستی شناسایی کرد:
وجود صحنههای مبهم و کابوسمحور که در آن تخیل هنری توسط افراد وحشتناک اجرا میشود. بینشهای اخروی و عرفانی ویژگیهای دیگر این سبک است. در این نوع سبک نقاشی با چهرههای ترسناک، مرموز، زنان شرور، هیولاها و شیاطین ماورای طبیعی و در اوج آن با مرگ مواجه هستیم. در کل جو حاکم بر این نوع نقاشی ناآرام و غمانگیز است.
اگر بخواهیم نمادگرایی را در مقابل رمانتیسم قرار دهیم، میبینیم هر دوی آنها به عرفان و بینشهای وحشتناک علاقه داشتند، اما مواردی نیز وجود دارد که میتوان تفاوتهای این دو سبک را دید. رمانتیکها شیفتهی طبیعت بودنند ولی سمبولیستها به آن علاقهای نداشتند. صحنههای خشن و رویایی هنر رمانتیک بر خلاف صحنههای سمبولیستی بودند که لحظههای اکشن و تمایل به دراماتیک شدن داشتند. همچنین آنها اغلب حاوی یک پیام سیاسی بودند. چهرههای نمادگرا مجسمههایی هستند که در حرکت در برابر مناظر دلخراش معلق هستند. نمادگرایی در برابر سورئالیسم؛ تفاوتهایی نیز دارد با وجود اینکه ویژگیهای مشترکی چون قرار دادن اشیا در کنار هم بهصورت عجیب و غریب از ویژگیهای آنهاست. در نمادگرایی همه چیز معنادار است. همیشه ایدهای منسجم و واحد وجود دارد که نمادهای عجیب و غریب در نقاشیها را به هم متصل میکند. اما در هنر سورئالیستی، نمادها اغلب غیر منطقی و بیمعنی هستند و برخی موارد به شیوهای شوخطبعانه و طنز هستند که در هنر سورئالیستی اینگونه نیست. یکی از افرادی که در نیمهی اول قرن بیستم زندگی میکرد و توانست تاریخ هنر را تغییر دهد؛ فریدا کالو بود که نمادگرایی در آثار او دیده میشد.
اگر بخواهیم سه شخصیت اصلی که نمایندهی زیبایی شناسی جنبش سمبولیسم هستند را نام ببریم باید به این افراد اشاره کنیم:
-گوستاو مورو(Gustave moreau)
-اودیلون ردون(Odilon Redon)
-پیر پویز دوشاوانس(Pierre Puvis de Ghavannes)
عمدهترین موضوعاتی که سمبولیستها به آن میپرداختند شامل؛ زنان، قهرمانان، حیوانات و طبیعت بود. آنها از استعارهها (نمادها) به جای زندگی واقعی برای نشان دادن چیزی استفاده میکنند. اکثریت هنرمندان این سبک معنای کار خود را مبهم میکنند و آن را توضیح نمیدهند. به این ترتیب بیننده میتواند تفسیر خود را داشته باشد.
در آثار پلگوگن اصلیترین هنرمند این جنبش، با استفاده از فرمهای ساده و سطوح رنگی درخشان، متانت زنان به تصویر کشیده میشد. در آثار گوستاو مور، صحنههای اساطیری و تصاویر کتاب مقدس مشاهده میشد. اگر بخواهیم به بیانی ساده عنوان کنیم، سمبولیستها فکر میکردند که هنر باید حقایق مطلقتری را بیان کند که فقط به طور غیر مستقیم میتوان به آنها دسترسی پیدا کرد آنهم با استفاده از تصاویر استعاری و اشکال پیشنهادی که حاوی معانی نمادین هستند.
نمادگرایی بیشتر از اینکه یک سبک باشد یک فلسفه دربارهی محتوا و معنای هنر است و میتوان گفت بسیار شبیه داستانسرایی سیال ذهن است. مهمترین ویژگی سمبولیستها، درونگرایی و قطع ارتباط با جهان بیرون بود. در همین راستا به ویژگی دیگری از آنها یعنی نگاه تیره و تار به جهان میتوان اشاره کرد. آنها در این بدبینی به صورت مشخصی از شوپنهاور-فیلسوف آلمانی قرن ۱۹ تاثیر گرفتند. هنرمندان این سبک مرگ را تنها راه چارهی بشر از رنجهای بشری میدانستند.