هنرمندان این سبک اغلب دیدگاههای سیاسی چپ داشتند و آثاری خلق میکردند که همهی جنبههای جامعه و فرهنگ را زیر سوال میبرد. این هنرمندان از کلاژ، مونتاژ و مجموعه عناصر متفاوت برای خلق هنر، استفاده میکردند. این سبک تاثیر ماندگاری بر هنر آوانگارد در اروپا گذاشت. دادائیسم از قواعد کلاسیک هنر اجتناب و از قراردادها سرپیچی میکرد. میتوان گفت چندین ویژگی قابل تشخیص در هنر دادا وجود دارد؛ این هنر نتیجهی مستقیم جنگ جهانی اول بود. هنرهای تجسمی دادا از نظر سبک شبیه هنر انتزاعی هستند و الهامبخش دیگر جنبشهای هنری مانند: سورئالیسم بودند. دادا در هنر از نظر سبکی شبیه کوبیسم یا فوویسم بود. از خصوصیات بارز دادا، طنز، آزادی خلاق، عقلانی نبودن و واکنشپذیریست. آنها حتی تولیدات خود را هنر نمینامیدند. طنز سیاه و بیاحترامی همیشه در آثار آنها موضوع بوده است. آنها به هنر سنتی حملهور میشدند و آن را تخریب میکردند. از این جهت متفاوت بودند که آنچه را پوچ میدانستند، به نمایش میگذاشتند. هنرمندان دادا که از سایهی وحشت جنگ جهانی اول بیرون آمدند، عمدتاً بر روی تصاویر خشونتآمیز و کنار هم قراردادنهای بیمعنی تمرکز کردند. مبنای دادائیستها انکارگرایی بود به همین جهت تصور فهم آثارشان دشوار میشد.
اگر بخواهیم مکتبهای افراطی را مدنظر قرار دهیم، دادائیسم افراطیترین آنها بود. پوچگرایی، نیهلیسم و کلیشهشکنی اصول این مکتب بهشمار میرفت. به سخره گرفتن همه چیز حتی خودشان از روش دادائیستها قلمداد میشد. معروفترین نقاش این سبک مارسلدوشان است. فرانسیس پیکابیا، ماکس ارنست، هانس ارپ، هوسمان و هرتفیلد از نقاشان جنبش دادائیسم بودند. تفکر ساختارشکن دادا قابل ذکر است. مکتبهایی از جمله: امپرسیونیسم، کوبیسم و فوتوریسم باعث ایجاد سبک دادائیسم شدند و در جهانبینی آن تغییراتی ایجاد کردند تا اینکه دادا منشا شکلگیری مکتب سورئالیسم در پاریس شد و سپس تاثیر قابل ملاحظهای بر اکسپرسیونیسم انتزاعی و پاپآرت داشت.
آندره برتون از نخستین پایهگذاران مکتب سورئالیسم از فعالان مکتب دادائیسم شناخته میشد. دادا قدرت نامحدودی به هنرمند میدهد که میتواند از هر ماده، شی یا ملغمهای اثر هنری بسازد. این سبک شکلی از هنر است که صنعت هنر را برای بیش از یک قرن متحول نمود و نگاه جدیدی به جهان ایجاد کرد آن هم با استفاده از اشکال انتزاعی و هندسی که اغلب ترکیبی هماهنگ از طنز، شورش و کنایه را به نمایش میگذارد. جنبش دادا با تمسخر و به چالش کشیدن سیاست، جامعه و ایجاد کنوانسیونهای هنری به شهرت رسید. دادائیسم، غیر عقلانی بودن و اختلال را پذیرفت تا معیارهای زیباییشناسی بورژوازی را به چالش بکشد. دادا نوعی اعتراض به جنگ جهانی اول بود و از طنز برای انتقاد از نهادهای سیاسی و اجتماعی استفاده میکرد. این مکتب ایدئولوژی را بر زیباییشناسی اولویت داد. به این معنی که هنرمندان در این جنبش برای ظاهر نقاشیهایشان نگران نبودند بلکه موضوع ایدههایی بود که میخواستند به دیگران منتقل کنند. فرآیندهای هنری دادائیسم اغلب مبتنی بر شانس بود این عوامل تصادفی و شانسی، فشار انتخابهای آگاهانه هنرمند را کاهش داد و بسیاری از سوگیریهای ذهنی بالقوه ذاتی و در عمل خلاق را حذف کرد.
دادائیسم از لحاظ لغوی معنای خاصی ندارد در اصل این عبارت به طور کامل ساختگیست و هیچ اجماعی در مورد منشا نام این جنبش موجود نیست. بعضی معتقد هستند ریچارد هولسنبک(هنرمند آلمانی) با اشارهی چاقویی بهصورت تصادفی، فرهنگ لغات را باز کرد و با کلمهی دادا که اصطلاح محاورهای و فرانسویست برخورد کرد. معنای این اصطلاح اسب سرگرمیست. هنرمندان دادا اعتقاد داشتند باید اثری خلق کنند که هیچ گونه ارتباطی با گذشته نداشته باشد و از جنبهی تجاری شدن، بگریزد. آنها میگفتند: هنر ما موقعیتیست برای نقد جامعه. برای آنها تصادف امری بااهمیت در پروسهی تولید هنر مدرن بود. شاید بتوان گفت اصلیترین ویژگی این جنبش همین امر تصادف و شانس بهجای منطق است. بریدن کلمات بی ربط از روزنامهها، ریختن آنها در کیسهای و برداشتنشان بهصورت تصادفی تا اینکه با در کنارهم چیده شدن شعری دادائیسمی را بسازند، روشی مورد نظر بود. استفاده از مواد و عناصر بهصورت تصادفی و بدون هیچ تفکری برای نقاشی، ساز و کار خلق کردن بود. این که ادعا کنیم هنرمندان این سبک سعی در انتزاعی بودن داشتند اشتباهی بیش نیست، چرا که دادا، انتزاع را منکر میشد. البته آثار بسیاری از نقاشان دادا با منطق جاری انتزاع تطبیق داشت. هنرمندان قصدشان از خلق اثر هنری ماندگاری آن است و ابراز و نمایش دادن در موزهها، این در صورتی بود که هنرمندان دادا، هیچ نوع قصد ماندگاری نداشتند. اما در زمان خودشان اندیشه و تفکراتشان به سرعت فراگیر و گسترده شد. هنرمندان این سبک به شالودههای زیباییشناسی هنر مدرن حمله میکردند و مخالف یا بر علیه مدرنیسم گام برمیداشتند. این در حالتی بود که از مدرنیسمی چون فوتوریسم ریشه گرفته بودند و تفکرات فوتوریستی در وجود آنها رخنه داشت. آنها از مخالفین نقد و منتقدان بودند و به هیچ جریانی مجوز قضاوت نمیدادند و اعتقاد داشتند بهترین نظام، بینظامیست. دادا خلق نمیکرد بلکه به فکر درهم شکستن چیزهایی بود که ساخته میشد. این اندیشه که هنرمند حق ندارد برای نسل بعدش تکلیفی تعیین کند و سنت را بهطور کلی رد میکردند، از ایدههای این جنبش بود. خلاقیت را در آزادی میدیدند. آزادی در سیاست، اخلاق و هنر، عقیدهای بود که سخت پیگیرش بودند. رد کردن دوام و ثبات در اعتقاد آنها ریشه داشت و این شک به ارزشها و قالبها در وجودشان نهادینه شده بود. این در صورتی بود که مکتبشان را ذهنیتی منفی و مخرب ولی بزرگ میدانستند. فرانسیس پیکابیا میگفت:«هنر دارویی برای آدمهای دیوانه است، پس تا دیوانه نباشی هنرمند نخواهی شد.»
خردستیزی در این مکتب اصل و ریشه شناخته میشد، با این ادعا که عقل و منطق کسالتبار است و محدودیت محسوب میشود. شعاری که برای تعریف خود ساخته بودند بیان میکرد که؛ «دادا حماقتی بیش نیست که در ملاعام، متعارفها را به دار میکشد.»
عکس، بیشتر فضای آثار دادا را به خود اختصاص میداد و در کلاژهای دادائیستی از جمله اشیا موثر بودند. فتوکلاژ و فتومونتاژ توسط هنرمندان دادا با اهداف خاصی مورد استفاده قرار میگرفت. آنها عنصری فراواقعی را به ظاهر طبیعی عکسهای معمولی اضافه میکردند. با ادغام عکسها به تداعی موضوعات میپرداختند و فتومونتاژ را بهوجود میآوردند. از جمله جنبشهای بهوجود آمده که بر روی دادائیسم موثر بودند، میتوان به کوبیسم تحلیلی( Analytic Cubism)، کولاژ(Collage) و آثار نقاشان انتزاعی مانند کاندینسکی(Kandinsky) اشاره کرد. این جنبش هفت سال ادامه داشت، در اصل زودگذر بود و سال ۱۹۲۲ بهطور غیرمنتظرهای به پایان رسید. اما نمیتوان تاثیرات قابل توجهی آن را بر گرایشهای بعد از خودش نادیده گرفت.