در آغاز قرن بیستم، نهضتی بزرگ بر علیه سمبولیسم و امپرسیونیسم جان گرفت، که مکتب اکسپرسیونیسم از درون آن پیدا شد. جنبش این هنر بسیار گسترده است تا جایی که در واقع در مواردی بهتر است آن را جنبش نخوانیم. این هنر، اگر هیچ چیز دیگری نباشد، یک سبک، عصر و اگر بخواهیم جسورانه بگوییم نگرشی است که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت که به شدت در فرانسه و آلمان متمرکز بود. اما کشورهای دیگر نیز وارد آن شدند. کلمهی اکسپرسیونیست در اوایل ۱۸۵۰ به معنای مدرن استفاده میشد. هنرمندان این سبک، با استفاده از رنگ و تحریف موضوع برای برانگیختن حالات و دستیابی به یک اثر عاطفی به دنبال نمایش جهان از منظر ذهنی بودنند. در اوایل بهعنوان یک سبک آوانگارد نقاشی محبوب بود. فاصله گرفتن اکسپرسیونیسم از سنت تاریخی هنر، چشمگیر بود و در همان اثنا، سوژههای خود را آرمانی نمیکرد و آنها را در سلسلهمراتبها قرار نمیداد. این مورد ویژگی بارز این سبک بود. بازتفسیر کردنها از طریق دیدگاه ذهنی، زاویه دید این هنرمندان به موضوعات را شامل میشد. پذیرفتن تفاسیر ذهنی از زندگی مدرن، قدمی دیگر بود که جایگاه این سبک را مشخص میکرد و با تکیه بر رنگهای مکمل و ترکیبهای زنده، پویا و دراماتیک، احساسات قدرتمندی را انتقال میداد.
اکسپرسیونیستها ترجیح میدادند هنرشان به جای اینکه به خاطر ویژگیهای زیباشناختی آن تحسین شود و مورد توجه قرار بگیرد، احساس شود. استفاده کردن از رنگهای تند و قلمموی خشن برای به تصویر کشیدن صحنهای از طبیعت بهصورت شیوهای بهطور کامل ذهنی در این سبک مشهود بود. شب پر ستارهی ونسانونگوگ محصول سال ۱۸۸۹ نمونهای از این نگاه و جریان است.
هنرمندان در این سبک مضامینی چون تنهایی، عشق، هیجان و مرگ و همچنین احساسات مرتبط با آن مانند: اضطراب، غم و خشم و بیان عقاید مذهبی و اخلاقی را اغلب مورد بررسی قرار میدادند. به تصویر کشیدن صحنههای دلخراش و حوادث زندگی، عذاب، دلزدگی و بحران تمدن مدرن در آثار اکسپرسیونیستها دیده میشد. با ضربههای قلمهای چرخشی، اجرایی اغراقآمیز میکنند این یعنی واکنش نشان دادن به طغیانها و اضطرابهای جدید منشا تکنیکهای این هنرمندان است.
بینش کلی اکسپرسونیسم بهعنوان جنبشی که سوژههایش را انتزاعی میکند تا احساسات را بهجای واقعیت برانگیزد، قابل ملاحظه است. تاثیر ماندگار این سبک بر هنر مدرن و تاریخ هنر امری نیست که بتوان از کنار آن گذشت. هنرمندان اکسپرسیونیست گروههایی را در سراسر اروپا، ایالت متحده، کانادا و ژاپن در سراسر قرن بیستم تشکیل دادند. در این دوران، اکسپرسیونیسم ژانرهای فرعی بسیاری را دید و بر سایر سبکهای هنری که از اصول اولیهی این سبک استناد میکردند، تاثیر گذاشت. جنبشهای بعدی مانند نئواکسپرسیونیسم و عینیت جدید بهطور مستقیم تحت تاثیر قراردادهای اکسپرسیونیستی قرار گرفتند. آثار هنری این سبک و قراردادهای آن نیز بر بسیاری از جنبشهای آوانگارد از جمله سورئالیسم و فوتوریسم تاثیر گذاشت. آثار مونک(نقاش برجسته نروژی در سبک هیجاننمایی) بر شکلگیری این سبک تاثیر گذاشت. او هدف هنر را بیان احساسات دروننگر و آشفتگی درونی در دنیایی میدانست. نقاشیهای او به نمادهای قدرتمند آن زمان تبدیل شدند.
هنرمندان برجستهی این سبک
ارنست لودیگ کرشنر، ۱۹۳۸-۱۸۸۰ آلمانی
ونسان ونگوگ، ۱۸۹۰-۱۸۳۵هلندی
واسیلی کاندینسکی، ۱۹۴۴-۱۸۶۶ روسی
فرانسیس بیکن، ۱۹۹۲-۱۹۰۹ انگلیسی
آلبرتو جاکومتی، ۱۹۶۶-۱۹۰۱ سوئیسی و دیگران.
ویژگیهای اکسپرسیونیسم
۱- نقاشی رنگ روغن روی بوم بر سایر اشکال هنری غالب بود
۲- اشکال از خطوط زاویهدار و ضربههای ضخیم ایجاد میشود
۳- تاکید بر احساس و عاطفهی ذهنی در هنر
۴- نشان دادن احساس در واقعیت
۵- بیاعتنایی به واقعگرایی و در مقابل، نشان دادن چیزها همانطور که هست
اکسپرسیونیسم در اصل دوران هنر آبستره است. تقلید مستقیم از طبیعت را رد میکند چرا که مانع خلاقیت هنرمند است و انتزاع را در خلق در نظر میگیرد. نفی کردن جامعه سرمایهداری و مدرنیته، از بین بردن بورژوازی، مخالفت با اختلاف طبقاتی و تغییر دادن وضعیت موجود با نگاهی نو به زندگی که همراه عصیان و طغیان است از دیگر ویژگیهای این سبک شمرده میشود. این نوع از هنر، هم ردکننده و هم در واکنش با سبکهای رئالیستی بود. هنرمندان در این راه با زبانی لطیف برای بیان افکار، احساسات درونی، غرایز انسانی و با زبانی گزنده برای روبهرو شدن با قوانین موجود در قالبهای هنری، همواره نافرمانی خود را با اصول سنتی نشان میدادند. در این مسیر به حتم تعهدات اجتماعی را نیز حفظ میکردند. این سبک، امور شخصی و عاطفی را در اولویت قرار میدهد و موضوع و دقت به عنوان آخرین دغدغهی آن است. پیدا کردن یک اثر هنری که از هرگونه احساس خالی باشد، بسیار دشوار است. میل یک هنرمند برای خلق کردن از احساسات مثبت و منفی آنها ناشی میشود. با اینحال، هنرمندان این سبک این احساسات را به تصویر میکشند و تفاسیر عاطفی خود را بر هر گونه احساس تلاش برای انتقال حقیقت عینی سوژههایشان ارتقا میدهند.
اکسپرسیونیسم مکتبی ضد واقعگرایی و مکتب ناتورالیسم با عقب راندن قرنها سنت هنری، کل چشمانداز هنر مدرن را تغییر داده و الهام بخش هنرمندان قرن بیست و یکم شده تا احساسات خود را تحت کنترل در آورد.
این سبک دوران افت و خاموشیاش را در طول جنگ جهانی اول بعد جنگ به دلیل آسیب و بیماری طی کرد. فرانتس مارک در سال ۱۹۱۶ خاموش شد. اگون شیله در ۱۹۱۸ درگذشت. خیلی دیگر از هنرمندان در جنگ جان باختند. در آخر این سبک در آلمان توسط دیکتاتوری نازی در ۱۹۳۳ پایان یافت. پیکاسو، پل کلی، ونگوگ، هانری ماتیس و ... توسط نازی به عنوان هنرمندان منحط شناخته شدند و آثارشان از موزهها مصادره شد. با این اوصاف اکسپرسیونیسم به جنبشهای هنری بعدی ادامه داد. اکسپرسیونیسم انتزاعی به عنوان یک جنبش مهم آوانگارد در آمریکا پس از جنگ در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ گسترش پیدا کرد. با اینکه گروههای فعال این سبک عمر کوتاهی داشتند اما تاثیر آنها بر اکسپرسیونیسم چشمگیر و فراموشناشدنی بود.